محل تبلیغات شما
 

شانتال روزی را به تصور در می اورد که ژان مارک را بدین سان از دست بدهد.(برنامه تلویزیونی گمشدگان) . در بیخبری ماندن و تسلیم خیال پردازی شدن . او حتی نخواهد توانست خودکشی کند . زیرا خودکشی , خیانت, امتناع از انتظار , و فقدان شکیبایی خواهد بود .

مسبب حقیقی و تنها مسبب دوستی چنین است : فراهم اوردن اینه ای که دیگری بتواند در ان تصویر گذشته خود را ببیند , تصویری که , بدون نجوای ابدی خاطرات رفقا, مدتها پیش ناپدید شده بود .

در انجا در ان ویلای بزرگ بود که خواهرش و سپس شوهرش او را به داشتن فرزندی دیگر ترغیب کردند. و در انجا در اتاق خوابی کوچک بود که او از عشق بازی با همسرش امتناع ورزید . هر یک از درخواست های عاشقانه همسرش, شانتال را به یاد پیکار خانوادگی برای ابستنی جدید می انداخت. و تصور عشق بازی با او چندش اور گردید . احساس می کرد که همه ی اعضای طایفه , مادربزرگ ها پدربزرگ ها برادرزاده ها و خواهر زاده ها عموها دایی زاده ها و عمه زاده ها پشت در گوش میگیرند , ملافه های رختخواب انان را مخفیانه وارسی می کنند , خستگس بامدادی شان را می کاوند . همگی حق نگریستن به شکمش را برای خود قائل بودند .

همیشه این چنین است : از لحظه ای که او را دوباره می بیند تا لحظه ای که او را بدان گونه که دوستش می دارد باز یابد, راهی را باید بپیماید .

بعدها چند سال پس از جدا شدن از شوهرش و زندگی با ژان مارک روزی با او کنار دریا رفت . بیرون روی ایوانی چوبی بر فراز اب شام خوردند . شانتال از انجا خاطره ای گسترده از سپیدی دارد . تخته ها میزها صندلی ها رومیزی ها همه سپید بودند فانوس های خیابان رنگ سفید داشتند و لامپ ها نوری سپید بر اسمان تابستانی که هنوز تاریک نشده بود می تاباندند . ماه نیز در اسمان سپید بود و همه اطراف را سپید می نمایاند . و در این حمام سپیدی شانتال همی توانفرسا از دوری ژن مارک در دل داشت . غم دوری؟ چگونه می توانست غم دوری ژان مارک را احساس کند در حالی که او در برابرش بود ؟ ( ژان مارک پاسخ را می داند : می توان از غم دوری در حضور یار رنج برد اگر اینده ای را در نظر اوریم که یار محبوب دیگر وجود نداشته باشد , اگر مرگ یار محبوب هم اکنون به گونه ای نامرئی حضور داشته باشد )

دوستی تهی شده از سابقش , امروز مبدل به قرارداد احترام مقابل و به طور خلاصه مبدل به قرارداد رعایت ادب شده است . پس بی ادبی است که از دوست چیزی بخواهیم که او را به زحمت اندازد یا برایش ناخوشایند باشد .

اگر در معرض کین و نفرت قرار گیریاگر متهم گردی و طعمه دیگران شوی از کسانی که تو را می شناسند می توانی انتظار دو نوع واکنش داشته باشی : برخی همرنگ جماعت می شوند , برخی دیگر محتاطانه وانمود می کنند که هیچ نمی دانند , هیچ نمی شنوند به طوری که تو خواهی توانست به دیدن انها و سخن گفتن با انها ادامه دهی . این گروه دوم, که رازدار و اداب دان اند دوستان تو هستند . دوستان به معنای مدرن کلمه .

به خاطر فرزند است که ما به جهان وابسته ایم , به اینده ان می اندیشیم , بسهولت در قیل و قالش , در جنب و جوش هایش مشارکت می کنیم , وبلاهت درماناپذیرش را جدی می گیریم .

برای اخرین بار از پلکان وسیع بیرونی دانشکده پایین امد, احساس می کرد که خود را در ایستگاهی که همه قطارها از انجا رفته اند , تنها خواهد یافت .

شما در من وسوسه های دوران نوجوانیم را بیدار کرده اید .

سپس ژان مارک فکر خودرا از سر گرفت:  به نظرم ملال - اگر قابل اندازه گیری باشد -امروز خیلی بیشتر از گذشته است . زیرا حرفه های سابق , دست کم بیشتر انها , بدون عشق و علاقه تصورناپذیر بود . روستائیان عاشق زمین خود بودند , پدربزرگ من ساحر میزهای زیبا بود ,کفاشان اندازه پاهای تمامی اهل ده را از بر داشتند,همچنین در مورد جنگلبانان و باغبانان, تصور میکنم که حتی سربازان در ان زمان با سور و شوق می کشتند . مفهوم زندگی مسئله نبود ,این مفهوم ,به طور کاملا طبیعی , در کارگاه هایشان و در مزارعشان با انان بود .

ژان مارک به خود گفت که شانتال تنها پیوند عاطفی او با جهان است . اگر درباره زندانیان , ازار دیدگان و گرسنگان برایش سخن بگویند , واکنش او چیست؟ تنها در صورتی از سیه روزی انان اندوهگین می شود که سانتال را در جای انان به تصور دراورد. هیچ کس به جز شانتال نمی تواند او را از حالت بی اعتنایی برهاند . تنها با واسطه اوست که می تواند احساس همدردی کند .

ما برای چه زندگی میکنیم ؟ خانم عزیز من , تورات از ما نمی خواهد که در پی درک مفهوم زندگی باشیم .کتاب مقدس می خواهد که ما زاد و ولد کنیم . باید خوب بفهمید که مفهوم این " یکدیگر را دوست داشته باشید " با "زاد و ولد کنید " تعیین می شود .بنابریان این " یکدیگر را دوست داشته باشید " به هیچ وجه عشق نوع دوستانه همدلانه معنوی یاپرشور احساساتی معنی نمی دهد بلکه خیلی به سادگی " عشق بازی کنید " " جفت گیری کنید " معنی می دهد .


خب اینم تموم شد
واقعا دلهره فلسفی درا رو میشه در رمان هاش پیدا کرد , اینکه از دغدغه های امروز ما می نویسه , از انسانیت می نویسه نشون میده خودش یک انسانه و وظیفه خودش رو به نحو احسن انجام میده .
برخلاف رمان اتحادیه ابلهان توصیفات به شدت کم و معنا و مفهوم فلسفی خیلی زیاده.
توصیفاتش به اندازه ایه که به درد روایت اصلی بخوره.
نمیدونم این کار درستیه و اصلا جواب میده یا نه . منظورم اینه که حرف خودمون رو تو دهن شخصیت های داستانمون بذاریم .ولی در کل فضای فلسفی و خوبی داره , از خود بی خودت نمی کنه . مثل همون سیلیه میمونه که بیدارمون میکنه باعث میشه بیشتر فکر کنیم . قصد دارم در اینده ای نزدیک رمانهاش رو با دقت بیشتری بخونم .
با اون قسمت پیوند عاطفی خیلی حال کردم چرا که خودم رو جای ژان مارک گذاشتم و فکر کردم کی میتونه پیوند دهنده من با جهان باشه و به جای شانتال امیر رو گذاشتم و دیدم جواب میده .
پایان خیلی خوبی داشت , شانتال خودش رو بین شعله های قرمز میبینه ( پرده ها ) و هویت خودش رو فراموش میکنه , یادش میره اسمش چیه , و در نهایت فریاد اااااا از دهنش بیرون میاد همون صدایی که پدربزرگ ژان مارک در حال احتضار فریاد می زنه , که در نهایت به این نتیجه میرسن که ااااا خودش نوعی ملال رو نشدن میده حتی در لحظه مردن .
یه چیزی که این جور رمانها رو برای من غیرقابل باور میکنه حرف های فلسفی گونه شخصیت هاس چون توی زندگی روزمره و حتی توی فیلم ها هم تجربه نکردم که دو شخصیت اینقد بتونن یه بحث رو با دقت جلو ببرن و به یه نتیجه برسن . خیلی ایده اله .
توی رمان هویت سه جا زوال هویت رو دیدم
یکی جایی که شانتال با خانواده شوهر قبلیش زندگی میکنه . توی اون خانواده انگار همه تو خونه های شیشه ای زندگی میکنن و حریم خصوصی ندارن و در نتیجه فردیت و هویت خودشون رو ازدست میدن و یا به عبارتی هویت واقعی سون مخفی میمونه. احساس میکنم یکی از دلایلی که شانتال از اونا قطع رابطه کرد همین بود . به دست اوردن هویت خودش , تا مجبور نباشه با چهره ( جور )دیگه ای زندگی کنه . جای دوم تو رمان , جایی که دوستش تو قطار از این صحبت می کنه که همه چیز به رابطه جنسی برمیگرده و مهم نیست بقیه چی میگن . اینجا هم هویت فرد از بین میره و تنها به دو فرد که خودشون رو به هم میمالن تنزل پیدا میکنن . جای سوم هم که اخر داستانه که واضحه .
درا تو این رمان سعی کرده مفاهیمی مثل دوستی مدرن , بی اعتنایی , هویت ,مرگ و عشق رو بگنجونه .

 

 

 

چطور پول معیار سنجش همه چی شد ؟( المختصر و المفید )

جهالت میلان کوندرا

مهمان مردگان اثر کافکا

رو ,ها ,های ,شانتال ,مارک ,ای ,ژان مارک ,و در ,که او ,او را ,را به ,دوست داشته باشید

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گیاه کیپر.لگجی.هندونه کوهی.کاپاریس