محل تبلیغات شما
در مورد اینکه خوندن یه رمان 467 صفحه ای , امروزه , میتونه چقد ملال اور باشه چیزی نمی گم . با وجود اینکه میتونستم هر جای رمان دست بکشم و ادامه ندم ولی مقاومت کردم و بیشتر به شاهکار بودنش ایمان اوردم .

فورتونا و نمسیس , الهه های سرنوشت و انتقام هستن که خیلی با اومدن اسمشون توی رمان لذت بردم . نامه های ایگنیشس رو به شدت دوست داشتم چون خودم یکی ازدغدغه هام اینه که بتونم نامه بنویسم . با قلمی روان البته .

هیچ کدوم از شخصیت های این رمان تیپ نبودند و نمی شد حدس زد حرکت بعدیشون چیه و همین بود که خیلی منو به وجد می اورد . حتی تا قبل فصل چهاردهم , ایده ای واسه اینکه قراره چه اتفاقی بیوفته نداشتم و با پشت در بودن میرنا , به اندازه ایگنیشس شوکه شدم . نمیدونم ایگنیشس که شخصیتی پیکارسک داره چقد میتونه برام واقعی باشه ولی من این موجود رو دوست دارم.

خیلی شبیه دون کیشوته , کتاب های افسانه ای خونده و حالا می خواد با دنیا مبارزه کنه . از استاد دانشگاهش بیزاره و تو دوران دانشگاه همش با نامه یا پوسترای مختلف به اون و نظام سرمایه داری و چیزای مختلف بد وبیراه میگفته  . دوست دخترش میرنا ست که تو دانشگاه باهاش اشنا شده و علاقه زیادی به تشکل ها و مجامع گردهمایی داره و . حوصله ندارم بنویسم

چیزایی خوبی از متن و شیوه نوشتاری کندی یاد گرفتم , نثر خاصی داره . فضاسازی های عالی و پرداختن به شخصیت هایی که ممکنه خواننده سالها به یاد داشته باشه کم چیزی نیست . 

شخصیت هارو اینجا مینویسم شاید بعدا به دردم بخوره

ایگنیشس پسره
مادرش خانم ایرین رایلی
جونز اونی که تو کلانتری کنار پیر مرده و میره تو شب شادی کار میکنه , افتاب عینکی , دودی
دارلن تو شب شادیه
لانا لی مدیر شب شادیه
گوزانلو برای شلوار لوی کار میکنه , رئیس دفتر و چاپلوسه
خانم تریکسی حسابدار 80 ساله شلوار لوی و نماد وفاداری برای اقای لوی است .همیشه افتابگیر سبز شرکتو میپشه
میرنا مینکوف دوست دختر قبلی ایگنیشس
سوزان و ساندرا بچه های اقا و خانم لوی
تاک استاد دانشکده علوم اجتماعی که ایگنیشس در انجا درس میخونده
انجلو مانکوزو پلیسه
متنی که ایگنیشس به پلیس میگه خیعلی جالبه .
(میتونم برم از نسخه انگلیسی این قسمت
رو بخونم )
واتسون صاحب میهمان خانه

سانتا باتالیا عمه پلیس ماکوروزه که با رایلی رفتن بولینگ


کتابها پسرانی فناناپذیرند که پدرانشان را به مبارزه می طلبند . افلاطون .


و سایه ای از دلخوری بر دیوار های قهوه ای اشپزخانه انداخت.

 

پیرمرد از ابر دود پرسید : راست میگی ؟
عینک دودیه داره سیگار میکشه و به جای اینکه اونو خطاب کنه تو متن , ابرِ دود رو  خطاب می کنه .

 

صدای دیوانه توی لوله ها هنوز می پیچید .

چیز دیگری هم گفت که در صدای غرش ماشین اقای لوی غرق شد.

فورتونا هوس کرده بود که جبران کند .میرنا را از تونل مترو , از صف کارگران اعتصاب کرده, از رخت خواب معطر یک اگزیستانسیالیست اوراسیایی, از دستان یک سیاه پوست بودست صرعی, از مه پرگویی های یک جلسه گروه درمانی, احضار و ظاهر کرده بود .

 

 دیگه چیز خاصی یادم نمیاد  اگه بود اضافه میکنم 

 

چطور پول معیار سنجش همه چی شد ؟( المختصر و المفید )

جهالت میلان کوندرا

مهمان مردگان اثر کافکا

های ,ایگنیشس ,  ,تو ,لوی ,ای ,کار میکنه ,که ایگنیشس ,کرده بود ,اقای لوی ,بود که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها