فورتونا و نمسیس , الهه های سرنوشت و انتقام هستن که خیلی با اومدن اسمشون توی رمان لذت بردم . نامه های ایگنیشس رو به شدت دوست داشتم چون خودم یکی ازدغدغه هام اینه که بتونم نامه بنویسم . با قلمی روان البته .
هیچ کدوم از شخصیت های این رمان تیپ نبودند و نمی شد حدس زد حرکت بعدیشون چیه و همین بود که خیلی منو به وجد می اورد . حتی تا قبل فصل چهاردهم , ایده ای واسه اینکه قراره چه اتفاقی بیوفته نداشتم و با پشت در بودن میرنا , به اندازه ایگنیشس شوکه شدم . نمیدونم ایگنیشس که شخصیتی پیکارسک داره چقد میتونه برام واقعی باشه ولی من این موجود رو دوست دارم.
خیلی شبیه دون کیشوته , کتاب های افسانه ای خونده و حالا می خواد با دنیا مبارزه کنه . از استاد دانشگاهش بیزاره و تو دوران دانشگاه همش با نامه یا پوسترای مختلف به اون و نظام سرمایه داری و چیزای مختلف بد وبیراه میگفته . دوست دخترش میرنا ست که تو دانشگاه باهاش اشنا شده و علاقه زیادی به تشکل ها و مجامع گردهمایی داره و . حوصله ندارم بنویسم
چیزایی خوبی از متن و شیوه نوشتاری کندی یاد گرفتم , نثر خاصی داره . فضاسازی های عالی و پرداختن به شخصیت هایی که ممکنه خواننده سالها به یاد داشته باشه کم چیزی نیست .
شخصیت هارو اینجا مینویسم شاید بعدا به دردم بخوره
ایگنیشس پسره
مادرش خانم ایرین رایلی
جونز اونی که تو کلانتری کنار پیر مرده و میره تو شب شادی کار میکنه , افتاب عینکی , دودی
دارلن تو شب شادیه
لانا لی مدیر شب شادیه
گوزانلو برای شلوار لوی کار میکنه , رئیس دفتر و چاپلوسه
خانم تریکسی حسابدار 80 ساله شلوار لوی و نماد وفاداری برای اقای لوی است .همیشه افتابگیر سبز شرکتو میپشه
میرنا مینکوف دوست دختر قبلی ایگنیشس
سوزان و ساندرا بچه های اقا و خانم لوی
تاک استاد دانشکده علوم اجتماعی که ایگنیشس در انجا درس میخونده
انجلو مانکوزو پلیسه
متنی که ایگنیشس به پلیس میگه خیعلی جالبه .
(میتونم برم از نسخه انگلیسی این قسمت
رو بخونم )
واتسون صاحب میهمان خانه
سانتا باتالیا عمه پلیس ماکوروزه که با رایلی رفتن بولینگ
کتابها پسرانی فناناپذیرند که پدرانشان را به مبارزه می طلبند . افلاطون .
و سایه ای از دلخوری بر دیوار های قهوه ای اشپزخانه انداخت.
پیرمرد از ابر دود پرسید : راست میگی ؟
عینک دودیه داره سیگار میکشه و به جای اینکه اونو خطاب کنه تو متن , ابرِ دود رو خطاب می کنه .
صدای دیوانه توی لوله ها هنوز می پیچید .
چیز دیگری هم گفت که در صدای غرش ماشین اقای لوی غرق شد.
فورتونا هوس کرده بود که جبران کند .میرنا را از تونل مترو , از صف کارگران اعتصاب کرده, از رخت خواب معطر یک اگزیستانسیالیست اوراسیایی, از دستان یک سیاه پوست بودست صرعی, از مه پرگویی های یک جلسه گروه درمانی, احضار و ظاهر کرده بود .
دیگه چیز خاصی یادم نمیاد اگه بود اضافه میکنم
های ,ایگنیشس , ,تو ,لوی ,ای ,کار میکنه ,که ایگنیشس ,کرده بود ,اقای لوی ,بود که
درباره این سایت